غزل شماره ۱۶۸ حافظ: گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
غزل شماره ۱۶۸ حافظ در حالیکه صراحتاً اذعان دارد راهی به منزل مقصود نبرده و از اهتمام خود راضی نیست اوضاع را بازگو میکند. جان او گداخته و سوخته اما نه کار دل به اتمام رسیده و نه شاعر به آرزوی خام خود دست یافته است. حافظ خود را غلام کمین یار کرده اما یار حتی یک شب نیز به مجلس او قدم نگذاشته و برخلاف وعده عمل کرده است.